top of page

شعلهٔ هفتم: پیروز / آزادان

فرمانروای زمان و جان

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید

در این عشق چو مردید همه روح پذیرید

بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید

کز این خاک برآیید سماوات بگیرید

شعلهٔ هفتم: رهایی 
سالارِ فراسوی زمان

سیاره: کیوان (زحل)

عنصر: آتش + اَثر (اخگر مینوی)

کهن‌نمون: رهاشده / سالار زمان و خویش

نماد: شعلهٔ سیاه، تخت، قلهٔ کوه

پوشش / رنگ: ارغوانی / سپید

دستگاه موسیقی: ماهور / بیات اصفهان

مرحله در میترائیسم

(Roman Mithraism)

: پدر / دایره‌البروج / سالار مینوی

مرحله در کیمیاگری: سخت‌شدن / سنگِ فیلسوفان

سپهر هرمسی: سپهر هفتم / یگانگی

تطبیق در سلوک صوفیانه: فنا (پیوند با ایزد، ناپدید شدنِ من)

فرکانس: ۹۶۳ هرتز / ۵۲۸ هرتز

(بیداری چاکرای تاج، یگانگی مینوی، نوزایی ژن)

a_highly_detailed_3d_hyper_realistic_cosmic_mountain_peak_crowned_by_starlight_at_its_summ
a_highly_detailed_3d_hyper_realistic_cosmic_mountain_peak_crowned_by_starlight_at_its_summ

آیین آغاز

شعلهٔ هفتم «پیروز» است؛

.شعلهٔ رهایی، که آن را «آزادان» نیز می‌خوانند
این فرازِ راه و نقطهٔ کمال است؛ جایی که رهرو از همهٔ بندها می‌گذرد و شهریار خویش می‌شود. پیروز یعنی چیرگی؛ نه بر دیگران، که بر خویشتن، بازگشت روان به فرمانروایی جاودانهٔ خود.

در این مرحله، شعلهٔ سیاه برمی‌خیزد؛ آتشی فراتر از آتش، فروغ کیوان، که واپسین دلبستگی‌ها، هویت‌ها و سایه‌های زمان را فرو می‌ریزد. بر فراز قله، رهرو بر تخت فرمانروایی درونی می‌نشیند؛

.دیگر فریبی در کار نیست، تنها حضور ناب است

 

در کیمیا، این مرحله «سخت‌شدن / سنگ فیلسوفان» است؛

.جایی که ماده و روان، من و کیهان، در یک تن جاودانه یکی می‌شوند

 

در میترائیسم این جایگاه «پدر» است؛

.والاترین مرتبهٔ رازآموزی، نگاهبان رازهای کیهانی و بروجی

 

در سلوک صوفیانه، این «فنا»ست؛ نابودی من در دریای ایزد،

.که جز راستی چیزی بر جای نمی‌گذارد

 

نمادهای این شعله: آتش سیاه، تخت و قلهٔ کوه. سیارهٔ آن کیوان است، و عنصرش آتش در پیوند با اَثر. رنگ‌هایش ارغوانی و سپیدند؛

.رنگ‌های برتری، گسست و سالاری

نغمهٔ این شعله در ماهور و بیات اصفهان طنین دارد؛

.دستگاه‌هایی پرشکوه و آرام، پژواک کمال و بی‌زمانی

فرکانس‌هایش ۹۶۳ هرتز (آگاهی ایزدی، بیداری تاج) و ۵۲۸ هرتز (نوزایی، هم‌آوایی زندگی) است؛ که در کنار هم سرودی

.برای فراروی و یگانگی می‌سازند

آیینِ پیروز با خاموشی آیینی، روزه و مراقبهٔ کیهانی زیسته می‌شود؛ جایی که رهرو در بیکرانی محو می‌گردد. این‌جا چرخه کامل می‌شود:  آن ‌چه با پرواز بی‌پروا در «پریدن» آغاز شد

.در آزادی سالار در «پیروز» به اوج می‌رسد

راه رفتن در این شعله یعنی آزادان شدن؛ پیروز و رها،

فراتر از زمان و خویش. حالا رهرو خود شعله شده است

.جاودانه، تابان و آزاد از هر بند

bottom of page