هفت شعلهٔ عشق
خجسته باد این جام، که در آستانهی لبریز شدن است
.تا آبش زرگون روان گردد و در همه جا بازتابِ شادی تو را بگستراند
هان! این جام به زودی خود را تهی خواهد ساخت
.و زرتشت، دوباره، انسانی خواهد بود
"فریدریش نیچه، چنین گفت زرتشت"
راهی در آتش به رهایی
راه آریا–میترا از میان «هفت شعلهٔ عشق» میگذرد؛ هفت گام آیینی که آزادی، شادی و دلاوری را در ژرفای دل بیدار میسازند
هر شعله گذرگاهیست از آتش و سرمستی؛ جایی که پردهٔ وهم فرو میافتد و جوینده به راستیِ ناب رهنمون میشود
این شعلهها نه باورهایی خشکاند و نه نشانههایی انتزاعی، بلکه تجربههایی زندهاند؛ لحظههایی که تن، روان و کیهان در هم تنیده میشوند
آیینی از مراقبه و جنبش، از رقص و موسیقی، طنین طبل و سفرهای شمنانه، کیمیا و تانترا، روانگردان ها و خاموشی؛ همه دروازههایی برای برافروختن آتشِ جان و رساندن آن به دگرگونی.
هر شعله جهانی ویژه دارد: رنگی، نوایی، نیرویی سیارهای، عنصری بنیادین و پیکرهای کهن
گام نهادن در هر شعله یعنی فرو رفتن در نقش آن: نوآموزی که به ناشناخته پرواز میکند؛ کیمیاگری که اضداد را در هم میآمیزد؛ جنگاوری که پاسدار راستیست؛ قهرمانی که با خرد رهبری میکند؛ رویابینی که میان جهانهای متفاوت گام میزند؛ بینایی که فروغ میپراکند؛ و رهایییافتهای که از همهٔ بندها فراتر میرود
این راه خطی ساده نیست؛ رقصیست مارپیچ که شعلهای به شعلهای دیگر پیوند میخورد و هر بار دل را ژرفتر به سوی عشق، آزادی و شادی میگشاید


The Seven Flames of Love
در این راه، جان آدمی فراخوانده میشود تا از هفت آتش آیینی بگذرد؛ هر یک مرتبهای از دگرگونی و دریچه نوین برای زیستن.
این هفت شعله چنیناند: پَریدن (زایش دوباره)، پَیوند (یگانگی)، پیکار (نبرد)، پهلوان (قهرمان)، پَریبانو (آیین پیوند با نیروی مادینه هستی)، پیر (فروغ و روشنایی)، و پیروز (رهایی).
هر کدام سیارهای، عنصری، رنگی و نیانمون ویژه دارد که جوینده را از نخستین بال گشودن به سوی آزادی تا فرمانروایی بر خویشتن راهبری میکند.
این شعلهها همه با هم نقشهای زنده از دگرگونی میسازند؛ سفری در عشق و آتش که روان را به گوهر خود بازمیگرداند: بیکران، تابناک و آزاد



